شاید مغازه قدیمی عباسزاده برای بعضیها مثل من اولین خاطرات دوران مدرسه ای باشد کلاس اول بودم روزهای آغازین سال تحصیلی چند روزی گذشته بود معلم ما آقای بایرامی خیلی هم سعی میکنم تصویری ازش تو ذهنم تصور کنم ولی چون بچه بودم نمیتونم فقط این یادمه دانش آموزان را با کمر تنبیه می کردند بلاخره میخواهم اولین تنبیهم آن هم با کمر برای شما تعریف کنم دو یا سه درس از کتاب فارسی خوانده بودیم که معلم عزیز ما در کلاس فرمودند فردا امتحان املاء دارید من هم خیلی خوشحال شدم که فردا املاء داریم مشق نمی نویسیم فردا که رسید تو کلاس معلم فرمودند ورقه بردارید می خواهم املاء بگویم من هم مثل همه یک ورقه سفید برداشتم معلم املاء می گفتن به بقیه هم نگاه نمی کردم و بی تفاوت به ورقه زل زده بودم یکبار اینو شنیدم آقای معلم فرمودند ورقه ها بالا بعد از چند لحظه ای که آقای معلم اصلاح ورقه ها را تمام کردند و دیدند من ورقه را سفید دادم مرا به جلوی تخته سیاه فرا خواندندو کمرشان را در آوردند منو کتک زدند ورقه خالی را به خودم نشان دادند و فرمودند من یک ساعته املاء میگم شما ورقه را خالی دادین من تازه بعد از کتک خوردن فهمیدم املاء یعنی چیست دست گل آقای معلم ما درد نکنه که کتک خوردن من باعث شد که من سعی کنم دانش آموز زرنگی باشم.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.